موشی در خانه کشاورز تله موش دید، سراغ مرغ و گوشفند و گاو مزرعه آمد و جریان را گفت و کمک خواست، آنان گفتند: به ما ربطی ندارد و این مشکل توست. چند روز بعد ماری سمی در تلهموش گیر افتاد. مار عصبانی، زن صاحبخانه را که برای سرکشی سراغ تله موش رفته بود، گزید. کشاورز برای خوب شدن حال همسرش مرغ خانه را سر برید و با آن سوپ درست کرد.رفت و آمد فامیل هایی که برای عیادت به خانه کشاورز می آمدند زیاد شد، و مجبور شد گوسفند مزرعه را هم برای میهمانها سر ببرد. سرانجام زن کشاورز مرد و او مجبور شد گاوش را هم برای مراسم ترحیم همسرش سر ببرد. تمام این مدت موش در سوراخ دیوار به عاقبت دوستان به تفاوتش می اندیشید.